زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر امام علیهالسلام
زیـبـا هـلال یک شـبه، ای سایـۀ سـرم بـالا نـشـسـتـهای مـرا مـیکـنـی نـگـاه عـالـم هـمـه پـنـاه به نـام تـو مـیبـرنـد حالا ببین که خواهـر تو گـشته بیپـناه تو قرص ماه بودی و حالا شدی هلال دیشب مگر چگونه شبت کردهای سحر روی تو سوخـتـه چـونان روی مـادرم خاکـستر است لای همه گـیـسـوان سر عمری سرم به سینهات آرام میگرفت حالا تو روی نیـزه و من بـین محـمـلم هـر بار نیـزهدار، سرت چـرخ میدهد با هر تکـانِ نـیـزه تکان میخـورد دلم از بعد قـتـلگـاه که دیـدم به چـشم خـود زخمی شده دو گونه تو در وضوی خاک دامـن گـرفـتهام پـی رأس تـو هـر قـدم تا که نیفتی از سر نیزه به روی خاک |